حلواها برای شهادت حضرت رسول بودِ قرار براین بود به خونه مادر شوهر فرستاده بشه🙄 بعد دیدم خیلی خوشمزس گفتم بیخیال بزار ببرم دانشگاه استادمون و گول بزنم نمره بگیرم...😁✋🏻 در این تصمیم آنی بسیار موفق و سربلند بیرون آمده و استاد به شدت شیفته حلوا شده و از چشمانش قلب میبارید...😍 در آخر گفتن کاش مجرد بودی تو دختر و من همچنان با نیش باز استاد را بدرقه نموده به مانند یک خواستگار ندیده😁با همین زاویه نیش😁